استمساک
لغتنامه دهخدا
استمساک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) چنگ درزدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث ). سخت داشتن دست و غیره در چیزها. اعتصام : استمساکاً به ؛ تعویلاً به . || احتباس .
- استمساک کردن به ؛ دست اندرزدن به .
- استمساک کردن به ؛ دست اندرزدن به .