ترجمه مقاله

استحقار

لغت‌نامه دهخدا

استحقار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خوار داشتن . (غیاث ). خُرد شمردن . احتقار. (منتهی الارب ). استخفاف . استهانت . خردو خوار شمردن . (منتهی الارب ). حقیر داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). حقیر پنداشتن . (مؤید الفضلاء). سبکداشت . کوچک و سهل و حقیر شمردن : پادشاهی بدیده ٔ استحقار در طایفه ٔ درویشان نظر کرد. (گلستان ). باری پدر بکراهت و استحقار در او نظر همی کرد. (گلستان ).
ترجمه مقاله