ترجمه مقاله

استحاره

لغت‌نامه دهخدا

استحاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) بسوی چیزی دیده سرگشته شدن . (منتهی الارب ). تحیر و استحار؛ اذا نظر الی الشی ٔ فغشی بصره . (تاج العروس ). || بیرون آمدن از کاری ندانستن . (منتهی الارب ). ندانستن بیرون شد کار. || پاسخ خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || استحاره ٔ مکان بماء؛ پر شدن جای به آب . || استحاره ٔ شباب ؛ رسیدن جوانی به تمام اعضای بدن . (از منتهی الارب ). || استحاره ٔ شراب ؛ گواریدن شراب . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله