ازیغ
لغتنامه دهخدا
ازیغ. [ اَ ] (اِ) نفرت و کینه . (غیاث از لطائف و رشیدی ). دل سردی :
از دروغ توست جانم در ازیغ
از جفای توست ریشم پرستیم .
و صحیح آن اریغ و آریغ است . و رجوع به آزیغ شود.
از دروغ توست جانم در ازیغ
از جفای توست ریشم پرستیم .
ناصرخسرو.
و صحیح آن اریغ و آریغ است . و رجوع به آزیغ شود.