ازارپا
لغتنامه دهخدا
ازارپا. [ اِ رِ / رْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ازارپای . آنچه در پا کنند چون شلوار و تنبان . (رشیدی ) (سروری ). شلوار و تنبان . (برهان ) : گفت زود بدوزید پیراهن و ازارپای صوفیان . (اسرار التوحید ص 95). اَوسطش [ اوسط چیزی که بزن دهند ] سه جامه باشد: پیراهن و ازارپای و مقنع. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
چون گل درد ز جود تو پیراهن حریر
دریا چو سرو آنکه ندارد ازارپا.
چون کبک آنکه موزه ندارد هرآینه
در پای میکشد چو کبوتر ازارپای .
و مؤلف آنندراج گوید: باید دانست چنانکه دستار مخصوص است بسر همچنین اِزار مخصوص است بپای پس احتیاج نماند باینکه مضاف کنند بسوی پا و سرمگر آنگاه که زیادت تصریح منظور باشد و اینکه بفک اضافه هم آمده از جهت کثرت استعمال است .
چون گل درد ز جود تو پیراهن حریر
دریا چو سرو آنکه ندارد ازارپا.
کمال اسماعیل .
چون کبک آنکه موزه ندارد هرآینه
در پای میکشد چو کبوتر ازارپای .
کمال اسماعیل .
و مؤلف آنندراج گوید: باید دانست چنانکه دستار مخصوص است بسر همچنین اِزار مخصوص است بپای پس احتیاج نماند باینکه مضاف کنند بسوی پا و سرمگر آنگاه که زیادت تصریح منظور باشد و اینکه بفک اضافه هم آمده از جهت کثرت استعمال است .