ترجمه مقاله

اخی فرخ

لغت‌نامه دهخدا

اخی فرخ . [ اَ ف َرْ رُ ] (اِخ ) ابن امیر بسطام جاکیر. آنگاه که میرزا سعد وقاص حاکم قم از فرمان میرزا شاهرخ مبنی بر اطلاق امیر بسطام که در بند او بود، سرپیچید و قتلق خواجه را در قم بر سر اغروق گذاشته بسطام را مصحوب خویش برداشته نزد امیر قرایوسف ترکمان رفت ، قرایوسف اخی فرخ را با فوجی از تراکمه بقم فرستاد تا حرم سعد وقاص ، آغابیکی بنت میرزا میرانشاه را به آذربایجان نقل نماید. چون اخی فرخ بقم رسید آغابیکی عورتی عاقله بود با خود گفت که سعد وقاص غلطی کرده که از حکم و فرمان شاهرخ گردن پیچیده نزد قرایوسف که دشمن خاندان ماست رفت و یمکن که قرایوسف عنقریب قصد او نماید و حال ما در میان ترکمانان به اسیری انجامد آنگاه نوکران خود را مکمل و مسلح گردانیده همه ٔ تراکمه را بگرفت و ایشانرا با تیمور شیخ و قتلغخواجه و شیخعلی زنده که محرک میرزا سعدوقاص بجانب امیر قرایوسف [ در رفتن ] بجانب امیر قرایوسف بودند کشته سرهای آن جماعت را نزد خاقان سعید فرستاد و کیفیت واقعه را شرح داد. (حبط ج 2 ص 192).
ترجمه مقاله