ابیاری
لغتنامه دهخدا
ابیاری . [ اَب ْ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به ابیار. || دیبائی مُخطَّط و راه راه لطیف و نازک بافته و بهترین آن ابیاری کافوری بوده است :
از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی
سرخط همی ستانم و تکرار میکنم .
نرمدست و قطنی و خاراو حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب و مدح و مناقب .
رخت ابیاری و مثالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار.
اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط
پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار.
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفید است گه استغفار.
|| نوعی کبوتر. || نوعی پرستو.
از درج برد و مخفی و ابیاری و بمی
سرخط همی ستانم و تکرار میکنم .
نظام قاری .
نرمدست و قطنی و خاراو حبر
برد و ابیاری و مخفی آشکار.
نظام قاری .
بخطهای ابیاری و برد و مخفی
نوشتند القاب و مدح و مناقب .
نظام قاری .
رخت ابیاری و مثالی و تابستانی
ساده در زیر و خط آورده ببالا پندار.
نظام قاری .
اطلس است امرد و ابیاری سبز است بخط
پوستین صاحب ریش است و در آن هم اطوار.
نظام قاری .
کهلی آنروز که ریشت شمرند ابیاری
پیریت صوف سفید است گه استغفار.
نظام قاری .
|| نوعی کبوتر. || نوعی پرستو.