ترجمه مقاله

ابوعبیدة

لغت‌نامه دهخدا

ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) ابن الجراح عامربن عبداﷲبن جراح . یکی از صحابه ٔ کرام و از عشره ٔ مبشره است و در نام او اختلاف کرده اند بعضی عامر و بعضی عبداﷲ گفته اند و از قریش است . گویند دندان پیشین او افتاده بود و سبب آنکه ، بروز احد دو حلقه از مغفر رسول بر روی آنحضرت فرو شد و او با دندان آن دو حلقه بیرون کرد پس دودندان از ثنایای او برکنده شد و گفته اند که او از مهاجرین حبشه است و در حضور او به بدر و حدیبیه اختلافی نیست و او را در میان صحابه به لقب القوی الامین میخواندند چه آنگاه که رسول صلی اﷲ علیه و آله و سلم او را به نجران میفرستاد بمردم نجران فرمود لارسلن معکم القوی الامین و نیز برای قول رسول صلی اﷲ علیه وآله که گفت هرامتی را امینی است و امین امت من ابوعبیدةبن الجراح است و به روز سقیفه ابوبکر صدیق گفت من یکی ازاین دو مرد را بخلافت می پسندم به هریک خواهید بیعت کنید و آن دو عمر و ابوعبیدةبن الجراح باشند. آنگاه که رسول صلی اﷲ علیه و آله به قصد حصار طایف بیرون شد ابوعبیدةبن الجراح را با خالدبن ولید و هزار مرد مقدمه ٔ لشکر ساخت و آنگاه که نجرانیان با رسول صلی اﷲ علیه مصالحه کردند و مالی پذیرفتند مأمور آوردن آن مال گردید و در سقیفه ٔ بنی ساعده در خلافت ابی بکر اصرار ورزید و آنگاه که ابوبکر مردم را در سقیفه به بیعت عمر و ابی عبیده خواند ابوعبیده و عمر گفتند با وجود فضیلت و سبقت تو در اسلام چگونه ما متصدی این امر گردیم دست بیرون آر تا با تو بیعت کنیم و در سال سیزدهم هجرت ابوبکر ایالت حمص را به ابی عبیده تفویض کرد و او به اقتضای رأی خویش یا باشارت ابوبکر هشام بن عاص را به رسالت نزد قیصر فرستاد و او را به قبول اسلام دعوت کرد و چون هشام از روم بازگشت و امتناع قیصر را از قبول اسلام با ابوعبیده بازگفت ، ابوعبیده عزیمت حرب روم کرد و ابوبکر خالد را امارت جیش داد و ابوعبیده پیوسته با او بود و پس از وفات ابی بکر عمر گفت قسم بخدا خالد را از کار خلع کنم تا مسلمانان دانند که خدای دین خویش را نصرت تواند داد و ابوعبیده جراح رابجای وی نصب کرد و در این باب رسول فرستاد اتفاقاً در آنوقت که رسول برسید لشکر اسلام به حرب مشغول بودند چون او را بدیدند هرکس از او احوالی میپرسید و او مردی عاقل بود ایشان را می گفت که من مقدمه ٔ لشکری ام که امیرالمؤمنین عمر بمدد شما فرستاده است خوشدل و مستظهر باشید و هر سعی که در نصرت اسلام مقدور باشد به جای آرید و ایشان را از وفات ابوبکر اعلام نداد تا در سعی ایشان فتوری واقع نشود ایشان کوشش مضاعف کردند تا ظفر یافتند و رسول چون به ابوعبیده رسید پنهان از همه او را از حقیقت حال اعلام داد و نامه ٔ عمر به عزل خالد و تولیت او بنمود ابوعبیده که از عشره ٔ مبشره است سعی خالد در نصرت اسلام و بذل عنایت و سعی او مشاهده میکرد و کمال رتبت او در ولایت و شجاعت و اخلاص او با حضرت عزت میدید و از عزل او و تولیت خویش شرم میداشت و نخواست که او را اعلام دهد چندان صبر کرد که فتح تمام شد و باری تعالی لشکر اسلام را نصرت داد وغنیمتی وافر روزی گردانید و بمدینه نامه فتح به نام خالد بنوشتند که لشکر اسلام را چگونه تعبیه کرد و چه مردانگیها نمود و چون این همه تمام شد آنگاه ابوعبیده خالد را از وفات ابوبکر و خلافت عمر و عزل او و تولیت خویش اعلام داد و خالد بسبب عزل از جای نرفت اما از وفات ابوبکر بغایت گرفته شد و گفت امین این امت را بشما فرستاده اند و ابوعبیده در جواب گفت از رسول صلوات اﷲ علیه شنیدم که فرمود: خالد سیف من سیوف اﷲ و نعم فتی العشیرة. و ابوعبیده دمشق را محاصره کرد و مدت محاصره یکسال بکشید و مردم شهر به قبول صد هزار دینار صلح کردند در رجب سال 14 هَ . ق . آنگاه ناحیت فحل را بگشود و پس از آن در سال 15 در نواحی مرج الروم با سپاه روم جنگ درپیوست و سپاه روم را منهزم ساخت و به محاصره ٔ حمص پرداخت و مردم آنجا مانند مردم دمشق به مصالحه رضا دادند و هم معرةالنعمان و لاذقیه رادر آن سال مسخر کرد و سپس حلب و انطاکیه را به صلح بگرفت و معاویةبن ابی سفیان را بقیساریه بفرستاد و اوآن شهر بگشود و در کنار نهر یرموک کرت دیگر سپاه روم را بشکست وعمروبن العاص را به فتح بیت المقدس فرستادو در سال 17 هَ . ق . بار دیگر سپاه روم آهنگ مسلمانان کردند و ابوعبیده در نزدیکی حمص آن سپاه منهزم کرد. ابوعبیده در سال 18 از هجرت در طاعون عمواس که به زمین اردن و فلسطین افتاد درگذشت و در این وقت سن او 58 سال بود و قبرش در جامع جراح دمشق معروف است .
ترجمه مقاله