ترجمه مقاله

ابوالنجیب

لغت‌نامه دهخدا

ابوالنجیب . [ اَ بُن ْ ن َ ] (اِخ ) شمس الدین درگزینی . خوندمیر در دستورالوزراء گوید: او خواهر زاده ٔ ابوالقاسم درجزینی بود و بغیر آن فضیلتی نداشت و از کمالات نفسانی بغایت عاری و عاطل بود و در اوائل حال بنیابت امیر ایاز که بمزید تقرب از سایر ارکان دولت سمت امتیاز داشت قیام مینمود و بسعی امیر مشارالیه به رتبه ٔ بلند وزارت رسید و چون بصفت وفور جود و سخاوت و فرط کرم و مروت موصوف و معروف بود با وجود عدم فضیلت و قابلیت مدتی مدید در زمان سلطان مسعود بشغل وزارت مشغولی فرمود و پس از فوت سلطان مسعود برادرش سلطان محمدبن محمود نیز آن منصب را به وی مسلم داشت . در جامع التواریخ مذکوراست که شمس الدین ابوالنجیب از فضایل نفسانی بدان مرتبه عاری بود که نوبتی کمال الدین ابوشجاع زنجانی را که از بغداد به عراق عجم آمده بود گفت که : ظاهراً ازراه جعده آمده اید کمال الدین گفت خداوند جاده باید گفت نه جعده شمس الدین باز زبان گوهرافشان گشاده فرمودکه : هم چنین است غلط گفتم جعده آن است که کمان در او نهند کمال الدین گفت آن جعبه است و تیر در آن نهند.وفات سلطان محمدبن محمود و شمس الدین ابوالنجیب در همدان در عرض یک هفته بوقوع انجامید - انتهی . رجوع به دستورالوزراء ص 214 و حبیب السیر 1 ص 385 و 386 شود.
ترجمه مقاله