ترجمه مقاله

ابوالحرث

لغت‌نامه دهخدا

ابوالحرث . [ اَ بُل ْ ؟ ] (اِخ ) ابن محمد حقوری هرون ، معاصر یمین الدوله محمودبن سبکتکین غزنوی . صاحب مجمعالفصحاء شهرت او راحفوری با فاء موحده آورده است و گوید از علمای آن عهد اعلم بوده . لکن در لغت نامه ٔ اسدی در دو جا حقوری با قاف مثنّاة آمده است . او راست بنقل مجمعالفصحاء:
تا بر گل تو نگشت پیدا عنبر
از مشک زره نبود و از سیم سپر
تا روی تو بر لب تو ننمود اثر
در لاله نمک که دید و در پسته شکر.
و بنقل اسدی :
ای سرو کشمری سوی باغ سداهرا
هرگز دمی نیائی و یک روزنگذری .
ز سرشنی و طراز است مادر و پدرت
مگر نبیره ٔ خان و نواسه ٔ ترمی .
ترجمه مقاله