آلغونه
لغتنامه دهخدا
آلغونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آلگونه . گلگونه . سرخی باشد که زنان درروی مالند زینت را. غازه . سرخی . سرخاب :
آن بناگوش لعلگون گوئی
برنهاده ست آلغونه بسیم .
رو که را در نبرد گردد زرد
سرخ رویش به آلغونه کنند.
|| در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند.
آن بناگوش لعلگون گوئی
برنهاده ست آلغونه بسیم .
شهید.
رو که را در نبرد گردد زرد
سرخ رویش به آلغونه کنند.
منجیک .
|| در بعض فرهنگها باین کلمه معنی آمیخته نیز داده اند.