ترجمه مقاله

اشک

فرهنگ فارسی عمید

۱. (زیست‌شناسی) مایعی که از ترشح غده‌های اشکی حاصل می‌شود و چشم را مرطوب نگه می‌دارد و در حال گریستن از چشم فرومی‌ریزد؛ سرشک؛ آب چشم.
۲. [قدیمی، مجاز] قطره.
⟨ اشک ابر (سحاب، میغ): [قدیمی، مجاز] باران.
⟨ اشک تمساح: [مجاز] گریه‌ای که از روی تزویر و برای عوام‌فریبی باشد.
⟨ اشک حسرت (افسوس): اشکی که از روی حسرت و افسوس ریخته شود.
⟨ اشک خونین (خون‌آلود، خونی، جگرگون، حنایی، سرخ، گلگون): [قدیمی، مجاز] اشک آمیخته با خون؛ اشکی که از سوز دل و از اندوه بسیار فرومی‌ریزد.
⟨ اشک داوری (مظلوم): [قدیمی، مجاز] اشکی که ستمدیده‌ای نزد قاضی یا حاکم برای دادرسی می‌ریزد؛ گریۀ مظلوم.
⟨ اشک داوودی: [قدیمی، مجاز] اشک بسیار؛ اشک ندامت. Δ اشاره به گریۀ حضرت داوود و اشک‌هایی که از خوف لغزش خود می‌ریخت.
⟨ اشک شادی (طرب، شکرین، شیرین): اشکی که از غایت شادی و خوشحالی جاری شود.
⟨ اشک ریختن (فشاندن، افشاندن): (مصدر لازم) گریه کردن.
⟨ اشک کباب: [مجاز] قطره‌های خون و چربی که هنگام پختن کباب بر روی آتش می‌ریزد: ◻︎ اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار / اشک کباب باعث طغیان آتش است (صائب: لغت‌نامه: اشک).
⟨ اشک مو (تاک): [قدیمی، مجاز] مایعی سفیدرنگ که هنگام هرس کردن درخت انگور از سرشاخه‌های آن می‌چکد و خواص دارویی دارد.
⟨ اشک ندامت (پشیمانی): اشکی که از پشیمانی و افسوس ریخته می‌شود: ◻︎ امروز که در دست توام مرحمتی کن / فردا که شدم خاک چه سود اشک ندامت (حافظ: ۱۹۶).
ترجمه مقاله