یاد
فرهنگ فارسی عمید
۱. حافظه؛ ذهن.
۲. خاطره.
〈 یاد آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به خاطر آمدن.
〈 یاد آوردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = 〈 به یاد آوردن
〈 یاد دادن: (مصدر متعدی)
۱. آموختن کاری به کسی؛ تعلیم دادن.
۲. [قدیمی] یادآوری کردن.
〈 یاد داشتن: (مصدر متعدی)
۱. به خاطر داشتن.
۲. بلد بودن؛ آگاه بودن.
۳. [قدیمی] از بر داشتن.
〈 یاد رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] صحبت کردن دربارۀ کسی.
〈 یاد کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. بیان کردن.
۲. به خاطر آوردن.
۳. طلب کردن.
〈 یاد گرفتن: (مصدر متعدی)
۱. آموختن؛ فراگرفتن کاری.
۲. از بر کردن.
〈 از یاد بردن: فراموش کردن.
〈 از یاد رفتن: فراموش شدن.
〈 به یاد آوردن: به خاطر آوردن.
۲. خاطره.
〈 یاد آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] به خاطر آمدن.
〈 یاد آوردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = 〈 به یاد آوردن
〈 یاد دادن: (مصدر متعدی)
۱. آموختن کاری به کسی؛ تعلیم دادن.
۲. [قدیمی] یادآوری کردن.
〈 یاد داشتن: (مصدر متعدی)
۱. به خاطر داشتن.
۲. بلد بودن؛ آگاه بودن.
۳. [قدیمی] از بر داشتن.
〈 یاد رفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] صحبت کردن دربارۀ کسی.
〈 یاد کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی]
۱. بیان کردن.
۲. به خاطر آوردن.
۳. طلب کردن.
〈 یاد گرفتن: (مصدر متعدی)
۱. آموختن؛ فراگرفتن کاری.
۲. از بر کردن.
〈 از یاد بردن: فراموش کردن.
〈 از یاد رفتن: فراموش شدن.
〈 به یاد آوردن: به خاطر آوردن.