گمان
فرهنگ فارسی عمید
۱. ظن.
۲. حدس.
۳. خیال؛ وهم.
۴. رٲی؛ اندیشه.
۵. فرض.
〈 گمان بردن: (مصدر لازم)
۱. ظن بردن.
۲. تصور کردن؛ انگاشتن.
〈 گمان داشتن: (مصدر لازم)
۱. ظن داشتن؛ شک داشتن.
۲. نگران بودن.
۳. انتظار داشتن.
〈 گمان کردن: (مصدر لازم)
۱. تصور کردن؛ پنداشتن.
۲. شک کردن.
۲. حدس.
۳. خیال؛ وهم.
۴. رٲی؛ اندیشه.
۵. فرض.
〈 گمان بردن: (مصدر لازم)
۱. ظن بردن.
۲. تصور کردن؛ انگاشتن.
〈 گمان داشتن: (مصدر لازم)
۱. ظن داشتن؛ شک داشتن.
۲. نگران بودن.
۳. انتظار داشتن.
〈 گمان کردن: (مصدر لازم)
۱. تصور کردن؛ پنداشتن.
۲. شک کردن.