گسیل
فرهنگ فارسی عمید
۱. روانه کردن؛ فرستادن.
۲. (صفت) روانه؛ فرستاده: ◻︎ نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصرخسرو: ۲۷۰).
〈 گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی؛ روانه کردن.
〈 گسیل کردن: = 〈 گسیل داشتن
۲. (صفت) روانه؛ فرستاده: ◻︎ نومید مکن گسیل سائل را / بندیش ز روزگار آن سائل (ناصرخسرو: ۲۷۰).
〈 گسیل داشتن: فرستادن کسی به جایی؛ روانه کردن.
〈 گسیل کردن: = 〈 گسیل داشتن