کمترین
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مجاز] پستترین؛ بیارزشترین.
۲. کوچکترین.
۳. (اسم) عنوانی که گوینده برای تواضع به خود میدهد؛ حقیر: این کمترین چندینبار عارض خدمت شدم.
۲. کوچکترین.
۳. (اسم) عنوانی که گوینده برای تواضع به خود میدهد؛ حقیر: این کمترین چندینبار عارض خدمت شدم.