کمال
فرهنگ فارسی عمید
۱. بالاترین مرتبۀ چیزی؛ نهایت: با کمال خرسندی.
۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.
۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.
۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.
۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.
〈 کمال یافتن: (مصدر لازم)
۱. به کمال رسیدن؛ کامل شدن.
۲. ترقی کردن.
۲. (اسم مصدر) برتر بودن در داشتن صفات نیک؛ کامل بودن؛ آراستگی صفات.
۳. درایت؛ دانایی؛ خردمندی.
۴. (اسم) (فلسفه) صورت نهایی و طبیعی هرچیز.
۵. (اسم مصدر) (تصوف) رسیدن به مرحلۀ محو و فنا.
〈 کمال یافتن: (مصدر لازم)
۱. به کمال رسیدن؛ کامل شدن.
۲. ترقی کردن.