کلاف
فرهنگ فارسی عمید
نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده میشود.
〈 کلاف سردرگم: [عامیانه]
۱. کلاف نخ که سر آن پیدا نشود.
۲. [مجاز] امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود.
〈 مثل کلاف سردرگم بودن: [عامیانه] متحیر و مبهوت بودن.
〈 کلاف سردرگم: [عامیانه]
۱. کلاف نخ که سر آن پیدا نشود.
۲. [مجاز] امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود.
〈 مثل کلاف سردرگم بودن: [عامیانه] متحیر و مبهوت بودن.