کبودی
فرهنگ فارسی عمید
۱. کبود بودن.
۲. (اسم) خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند.
۳. (اسم) لکهای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد میشود.
〈 کبودی زدن: (مصدر لازم) خالکوبی کردن: ◻︎ بر تن و دست و کتفها بیگزند / از سر سوزن کبودیها زدند (مولوی: ۱۵۵).
۲. (اسم) خال که با نیل و سوزن بر پوست بدن ایجاد کنند.
۳. (اسم) لکهای که بر اثر ضربه بر روی پوست ایجاد میشود.
〈 کبودی زدن: (مصدر لازم) خالکوبی کردن: ◻︎ بر تن و دست و کتفها بیگزند / از سر سوزن کبودیها زدند (مولوی: ۱۵۵).