ترجمه مقاله

کارکرده

فرهنگ فارسی عمید

۱. مستعمل؛ کهنه؛ فرسوده.
۲. [قدیمی] کارآزموده؛ کاردیده؛ مجرب: ◻︎ جهان‌دیده و کارکرده دو مرد/ برفتند و جستند جای نبرد (فردوسی۴: ۱۲۰۴).
ترجمه مقاله