چندان
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنقدر؛ آناندازه: ◻︎ عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار / عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم (حافظ: ۶۹۲ حاشیه).
۲. (صفت) زیاد: این کار زحمت چندانی ندارد.
۳. برابر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دوچندان.
〈 چندانکه:
۱. آناندازهکه؛ آنمقدارکه.
۲. [قدیمی] همینکه؛ به محض اینکه.
۳. [قدیمی] هراندازهکه.
۲. (صفت) زیاد: این کار زحمت چندانی ندارد.
۳. برابر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دوچندان.
〈 چندانکه:
۱. آناندازهکه؛ آنمقدارکه.
۲. [قدیمی] همینکه؛ به محض اینکه.
۳. [قدیمی] هراندازهکه.