پیاله
فرهنگ فارسی عمید
۱. فنجان.
۲. ظرفی که در آن باده یا آشامیدنی دیگر بخورند؛ جام؛ ساغر.
۳. (تصوف) صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود.
۴. (تصوف) هر ذره از ذرات موجودات که شخص عارف از آن بادۀ معرفت نوشد: ◻︎ زاهد شراب کوثر و عارف پیاله خواست / تا در میانه خواستهٴ کردگار چیست (حافظ: ۱۴۸).
〈 پیالهٴ جور:
۱. پیالۀ مالامال.
۲. پیالۀ پر از می.
۲. ظرفی که در آن باده یا آشامیدنی دیگر بخورند؛ جام؛ ساغر.
۳. (تصوف) صفای ظاهر و باطن که هرچه در او باشد ظاهر شود.
۴. (تصوف) هر ذره از ذرات موجودات که شخص عارف از آن بادۀ معرفت نوشد: ◻︎ زاهد شراب کوثر و عارف پیاله خواست / تا در میانه خواستهٴ کردگار چیست (حافظ: ۱۴۸).
〈 پیالهٴ جور:
۱. پیالۀ مالامال.
۲. پیالۀ پر از می.