پرت
فرهنگ فارسی عمید
۱. دورافتاده.
۲. کنار.
۳. منحرف.
〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.
〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)
۱. دور افکندن.
۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.
〈 پرتوپلا:
۱. پراکنده؛ پخش.
۲. سخنان بیهوده و بیمعنی؛ چرندوپرند.
۲. کنار.
۳. منحرف.
〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.
〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)
۱. دور افکندن.
۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.
〈 پرتوپلا:
۱. پراکنده؛ پخش.
۲. سخنان بیهوده و بیمعنی؛ چرندوپرند.