پرتاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. انداختن و پرت کردن چیزی از جایی به جای دیگر.
۲. [قدیمی] پرش.
۳. (اسم) [قدیمی] مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید؛ پرتاب تیر؛ تیر پرتاب: ◻︎ یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنایْ پرتاب تیری فزون (فردوسی: ۵/۲۰۳).
〈 پرتاب کردن: (مصدر متعدی)
۱. پرت کردن.
۲. دور افکندن؛ دور انداختن.
۲. [قدیمی] پرش.
۳. (اسم) [قدیمی] مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید؛ پرتاب تیر؛ تیر پرتاب: ◻︎ یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنایْ پرتاب تیری فزون (فردوسی: ۵/۲۰۳).
〈 پرتاب کردن: (مصدر متعدی)
۱. پرت کردن.
۲. دور افکندن؛ دور انداختن.