هنج
فرهنگ فارسی عمید
۱. = هنجیدن
۲. هنجنده؛ کشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ کمندی عدوهنج از بهر کین / فروهشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۸).
۲. هنجنده؛ کشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ کمندی عدوهنج از بهر کین / فروهشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۸).