نگاه
فرهنگ فارسی عمید
۱. دید؛ نظر.
۲. (اسم) چشم.
۳. (شبه جمله) [عامیانه] توجه کنید؛ توجه کن.
〈 نگاه داشتن: (مصدر متعدی)
۱. نگاهداری کردن.
۲. متوقف ساختن؛ ایست دادن.
〈 نگاه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) دیدن؛ نگریستن.
۲. (اسم) چشم.
۳. (شبه جمله) [عامیانه] توجه کنید؛ توجه کن.
〈 نگاه داشتن: (مصدر متعدی)
۱. نگاهداری کردن.
۲. متوقف ساختن؛ ایست دادن.
〈 نگاه کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) دیدن؛ نگریستن.