نمونه
فرهنگ فارسی عمید
۱. مثل؛ مانند؛ نمودار.
۲. مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند.
۳. (صفت) دارای ویژگیهای برجسته؛ ممتاز: معلمِ نمونه.
۴. (صفت) ازکارافتاده.
۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] زشت.
۶. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناتمام؛ ناقص.
۲. مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند.
۳. (صفت) دارای ویژگیهای برجسته؛ ممتاز: معلمِ نمونه.
۴. (صفت) ازکارافتاده.
۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] زشت.
۶. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناتمام؛ ناقص.