نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
۱. [مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک.
۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.
۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود.
۴. (اسم) [مقابلِ دور] مکانی با فاصلۀ کم: از نزدیک آمدهام.
۵. (قید) در مکانی با فاصلۀ کم: او نزدیک ایستاده بود.
۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.
۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود.
۴. (اسم) [مقابلِ دور] مکانی با فاصلۀ کم: از نزدیک آمدهام.
۵. (قید) در مکانی با فاصلۀ کم: او نزدیک ایستاده بود.