نخجیرفرهنگ فارسی عمید۱. حیوانی که او را شکار کنند؛ شکار: ◻︎ ز بار گران خوشه خم گشته بود / تکوتاب نخجیر کم گشته بود (نظامی۵: ۹۱۶).۲. بز کوهی.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] شکار کردن.