ناگهان
فرهنگ فارسی عمید
۱. غفلتاً؛ بیخبر.
۲. بیوقت؛ سرزده؛ ناگاه.
〈 ازناگهان: [قدیمی] ناگاه؛ ناگهان؛ غفلتاً: ◻︎ برآساید از ما زمانی جهان / نباید که مرگ آید ازنا گهان (فردوسی: ۲/۲۵۴).
۲. بیوقت؛ سرزده؛ ناگاه.
〈 ازناگهان: [قدیمی] ناگاه؛ ناگهان؛ غفلتاً: ◻︎ برآساید از ما زمانی جهان / نباید که مرگ آید ازنا گهان (فردوسی: ۲/۲۵۴).