مرز
فرهنگ فارسی عمید
۱. قسمتی از زمین یا عارضۀ طبیعی که قلمرو دو کشور همسایه را جدا میکند؛ حد؛ سرحد.
۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت.
۳. [قدیمی، مجاز] سرزمین.
۴. [قدیمی] باغ؛ کشتزار.
〈 مرزوبوم: سرزمین.
۲. [مجاز] هرچیز مشخصکننده یا محدودکنندۀ حد و دامنۀ چیزی: تورم از مرز بیست درصد فراتر رفت.
۳. [قدیمی، مجاز] سرزمین.
۴. [قدیمی] باغ؛ کشتزار.
〈 مرزوبوم: سرزمین.