لرزان
فرهنگ فارسی عمید
۱. لرزنده.
۲. (قید) درحال لرزیدن؛ لرزلرزان: ◻︎ یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی: ۱/۳۳۶ حاشیه).
۲. (قید) درحال لرزیدن؛ لرزلرزان: ◻︎ یکی مشت زد نیز بر گردنش / کزآن مشت برگشت لرزان تنش (فردوسی: ۱/۳۳۶ حاشیه).