فعل
فرهنگ فارسی عمید
۱. عمل؛ کار؛ کردار.
۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت میکند.
۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.
〈 فعل امر: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر انجام کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی دلالت میکند، مانندِ برو، بزن، ببَر.
۲. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر وقوع امری یا کاری در زمان معین دلالت میکند.
۳. (اسم مصدر) انجام دادن عملی.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] نیرنگ.
〈 فعل امر: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که بر انجام کاری یا داشتن و پذیرفتن حالتی دلالت میکند، مانندِ برو، بزن، ببَر.