فرمان
فرهنگ فارسی عمید
۱. امر؛ دستور.
۲. حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود؛ حُکم.
۳. وسیلهای دایرهایشکل برای هدایت خودرو؛ رل.
〈 فرمان بردن: (مصدر لازم) [مجاز] اطاعت کردن.
〈 فرمان راندن: (مصدر لازم) [مجاز] حکومت کردن.
〈 فرمان دادن: (مصدر لازم)
۱. امر کردن؛ حکم کردن.
۲. [قدیمی] اجازه دادن.
〈 فرمان یافتن: (مصدر لازم)
۱. دریافت کردن فرمان.
۲. [قدیمی، مجاز] مردن.
۲. حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود؛ حُکم.
۳. وسیلهای دایرهایشکل برای هدایت خودرو؛ رل.
〈 فرمان بردن: (مصدر لازم) [مجاز] اطاعت کردن.
〈 فرمان راندن: (مصدر لازم) [مجاز] حکومت کردن.
〈 فرمان دادن: (مصدر لازم)
۱. امر کردن؛ حکم کردن.
۲. [قدیمی] اجازه دادن.
〈 فرمان یافتن: (مصدر لازم)
۱. دریافت کردن فرمان.
۲. [قدیمی، مجاز] مردن.