فرسودن
فرهنگ فارسی عمید
۱. ساییده شدن.
۲. (مصدر متعدی) بهتدریج از میان بردن.
۳. (مصدر متعدی) ضعیف و ناتوان کردن: ◻︎ نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی: ۱/۸).
۴. [مقابلِ افزودن] کم شدن: ◻︎ فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو: ۳۱).
۲. (مصدر متعدی) بهتدریج از میان بردن.
۳. (مصدر متعدی) ضعیف و ناتوان کردن: ◻︎ نه گشت زمانه بفرسایدش / نه آن رنج و تیمار بگزایدش (فردوسی: ۱/۸).
۴. [مقابلِ افزودن] کم شدن: ◻︎ فزودگان را فرسوده گیر پاک همه / خدای عزّوجل نه فزود و نه فرسود (ناصرخسرو: ۳۱).