فدا
فرهنگ فارسی عمید
۱. چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرفنظر میکنند: ◻︎ فدای پیرهن چاک ماهرویان باد / هزار جامهٴ تقوا و خرقهٴ پرهیز(حافظ: ۵۳۶).
۲. (اسم مصدر) صرفنظر کردن از چیزی بهخاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی.
۳. (اسم) [قدیمی] مالی که در قبال آزاد شدن اسیر پرداخت میشود؛ سربها؛ فدیه.
〈 فدا شدن: (مصدر لازم) در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن.
〈 فدا کردن: (مصدر متعدی) صرفنظر کردن از جان، مال، یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی: ◻︎ یار آن بُوَد که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲: ۶۳۲).
۲. (اسم مصدر) صرفنظر کردن از چیزی بهخاطر کسی یا برای رسیدن به هدفی.
۳. (اسم) [قدیمی] مالی که در قبال آزاد شدن اسیر پرداخت میشود؛ سربها؛ فدیه.
〈 فدا شدن: (مصدر لازم) در راه کسی یا مقصودی جان خود را دادن.
〈 فدا کردن: (مصدر متعدی) صرفنظر کردن از جان، مال، یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی: ◻︎ یار آن بُوَد که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲: ۶۳۲).