غلام
فرهنگ فارسی عمید
۱. برده، خواه جوان باشد، خواه پیر؛ بنده؛ اجیر.
۲. (اسم، صفت) [عامیانه] مطیع؛ ارادتمند.
۳. [قدیمی] پسر؛ پسر خردسال.
۴. [قدیمی] پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد.
〈 غلام پست: [قدیمی] کسی که نامههای مردم را از شهری به شهر دیگر میبرد؛ مٲمور پُست؛ چاپار؛ پیک.
〈 غلام حلقهبهگوش: بندهای که حلقه در گوش او کرده باشند؛ بندۀ حلقه بهگوش. Δ در قدیم که بردهفروشی رسم بود اغلب حلقهای در لالۀ گوش آنها میکردند: ( فدای جان تو گر جان من طمع داری / غلام حلقهبهگوش آن کند که فرمایند (سعدی۲: ۴۳۰).
۲. (اسم، صفت) [عامیانه] مطیع؛ ارادتمند.
۳. [قدیمی] پسر؛ پسر خردسال.
۴. [قدیمی] پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد.
〈 غلام پست: [قدیمی] کسی که نامههای مردم را از شهری به شهر دیگر میبرد؛ مٲمور پُست؛ چاپار؛ پیک.
〈 غلام حلقهبهگوش: بندهای که حلقه در گوش او کرده باشند؛ بندۀ حلقه بهگوش. Δ در قدیم که بردهفروشی رسم بود اغلب حلقهای در لالۀ گوش آنها میکردند: ( فدای جان تو گر جان من طمع داری / غلام حلقهبهگوش آن کند که فرمایند (سعدی۲: ۴۳۰).