غفج
فرهنگ فارسی عمید
۱. آبگیر؛ تالاب.
۲. مغاک؛ گودال: ◻︎ به هر تلی بر، از خسته گروهی / به هر غفجی بر، ازفر خسته پنجاه (عنصری: لغتنامه: غفج).
۳. شمشیر آبدار.
۴. سندان آهنگری.
۲. مغاک؛ گودال: ◻︎ به هر تلی بر، از خسته گروهی / به هر غفجی بر، ازفر خسته پنجاه (عنصری: لغتنامه: غفج).
۳. شمشیر آبدار.
۴. سندان آهنگری.