غرقاب
فرهنگ فارسی عمید
۱. قسمت عمیق دریا و مانند آن.
۲. گرداب: ◻︎ کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب (سعدی۲: ۳۱۹).
۳. [مجاز] جای هلاک.
۴. (صفت) [قدیمی] غرقشده.
۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] کاملاً مشغول و گرفتار.
۲. گرداب: ◻︎ کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب (سعدی۲: ۳۱۹).
۳. [مجاز] جای هلاک.
۴. (صفت) [قدیمی] غرقشده.
۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] کاملاً مشغول و گرفتار.