عکس
فرهنگ فارسی عمید
۱. برگرداندن؛ باژگونه کردن؛ وارون کردن.
۲. (اسم) صورت شخص، شیء، یا منظرهای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته میشود.
〈 عکسوطرد: (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیممصراع آورده در مصراع یا نیممصراع دیگر قلب و مکرر کند، مانند این شعر: در چهرۀ تو دیدم لطفی که میشنیدم / لطفی که میشنیدم در چهرۀ تو دیدم.
۲. (اسم) صورت شخص، شیء، یا منظرهای که با دستگاه مخصوص عکاسی گرفته میشود.
〈 عکسوطرد: (ادبی) در بدیع، آن است که شاعر کلماتی را که در یک مصراع یا نیممصراع آورده در مصراع یا نیممصراع دیگر قلب و مکرر کند، مانند این شعر: در چهرۀ تو دیدم لطفی که میشنیدم / لطفی که میشنیدم در چهرۀ تو دیدم.