عادت
فرهنگ فارسی عمید
۱. خلقوخوی.
۲. (اسم مصدر) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.
۳. کاری که انسان به آن خو میگیرد و در وقت معیّن انجام میدهد.
۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی
〈 عادت ماهانه: (زیستشناسی) [عامیانه] خونریزی ماهانۀ زنان؛ قاعدگی؛ حیض.
〈 عادت دادن: (مصدر متعدی) کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن.
〈 عادت داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) معتاد به انجام کاری بودن.
〈 عادت شدن: (مصدر لازم)
۱. رسم شدن؛ معمول شدن.
۲. (زیستشناسی) [عامیانه، مجاز] قاعده شدن زن؛ حائض شدن.
〈 عادت کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) انجام دادن کاری بهصورت مرتب؛ خو گرفتن.
〈 عادت گرفتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) عادت کردن؛ خو پذیرفتن؛ خو کردن.
〈 عادت ماهانه (ماهیانه): (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی
۲. (اسم مصدر) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.
۳. کاری که انسان به آن خو میگیرد و در وقت معیّن انجام میدهد.
۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی
〈 عادت ماهانه: (زیستشناسی) [عامیانه] خونریزی ماهانۀ زنان؛ قاعدگی؛ حیض.
〈 عادت دادن: (مصدر متعدی) کسی را به انجام مرتب کاری واداشتن.
〈 عادت داشتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) معتاد به انجام کاری بودن.
〈 عادت شدن: (مصدر لازم)
۱. رسم شدن؛ معمول شدن.
۲. (زیستشناسی) [عامیانه، مجاز] قاعده شدن زن؛ حائض شدن.
〈 عادت کردن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) انجام دادن کاری بهصورت مرتب؛ خو گرفتن.
〈 عادت گرفتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) عادت کردن؛ خو پذیرفتن؛ خو کردن.
〈 عادت ماهانه (ماهیانه): (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی