صنعتگری
فرهنگ فارسی عمید
[عربی. فارسی]
۱. شغل و عمل صنعتگر.
۲. [قدیمی] هنرنمایی: ◻︎ جهاندیده دانا به نیکاختری / درآمد به تدبیر صنعتگری (نظامی۵: ۹۶۱).
۱. شغل و عمل صنعتگر.
۲. [قدیمی] هنرنمایی: ◻︎ جهاندیده دانا به نیکاختری / درآمد به تدبیر صنعتگری (نظامی۵: ۹۶۱).