شکست
فرهنگ فارسی عمید
۱. مغلوب شدن.
۲. شکستگی؛ خردشدگی.
۳. (زمینشناسی) گسیختگی سنگها و جدا شدن آنها.
۴. (فیزیک) انکسار.
〈 شکست خوردن (یافتن): (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. هزیمت یافتن؛ مغلوب شدن.
۲. گریختن از پیش دشمن.
〈 شکست دادن: (مصدر متعدی) [مجاز] مغلوب کردن؛ منهزم ساختن.
〈 شکستومکست: [قدیمی]
۱. شکسته.
۲. پرپیچوخم.
۲. شکستگی؛ خردشدگی.
۳. (زمینشناسی) گسیختگی سنگها و جدا شدن آنها.
۴. (فیزیک) انکسار.
〈 شکست خوردن (یافتن): (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. هزیمت یافتن؛ مغلوب شدن.
۲. گریختن از پیش دشمن.
〈 شکست دادن: (مصدر متعدی) [مجاز] مغلوب کردن؛ منهزم ساختن.
〈 شکستومکست: [قدیمی]
۱. شکسته.
۲. پرپیچوخم.