شوشه
فرهنگ فارسی عمید
۱. طلا یا نقره که آن را گداخته و در ناوچه ریخته باشند؛ شفشه؛ شمش.
۲. هرچیز شبیه شمش.
۳. آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ میبندد و آویزان میشود.
۴. لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب میکنند: ◻︎ نهی دست بر شوشهٴ خاک من / به یاد آری از گوهر پاک من (نظامی۵: ۷۵۷).
۲. هرچیز شبیه شمش.
۳. آبی که در زمستان بر سر ناودان یخ میبندد و آویزان میشود.
۴. لوح یا علامتی که بر گور کسی نصب میکنند: ◻︎ نهی دست بر شوشهٴ خاک من / به یاد آری از گوهر پاک من (نظامی۵: ۷۵۷).