شلوغ
فرهنگ فارسی عمید
۱. پرازدحام.
۲. بینظموترتیب.
۳. پرسروصدا.
〈 شلوغ کردن: (مصدر لازم)
۱. سروصدا کردن.
۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.
۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگتر از آنچه هست؛ اغراق کردن.
۲. بینظموترتیب.
۳. پرسروصدا.
〈 شلوغ کردن: (مصدر لازم)
۱. سروصدا کردن.
۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.
۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگتر از آنچه هست؛ اغراق کردن.