سرد
فرهنگ فارسی عمید
۱. آب، هوا یا چیز دیگر که درجۀ حرارت آن کم باشد.
۲. چیزی که دمایش از حد انتظار کمتر باشد: چای سرد.
۳. بیاعتنا؛ بیتوجه: نگاه سرد.
۴. ناگوار؛ ناخوشآیند: حرف سرد.
۵. بدون جاذبه و گیرایی.
۶. بدون استفاده از اسلحه.
۷. (هنر) رنگی که احساس سرما را در ذهن تداعی میکند، مانند آبی.
۸. [قدیمی] یکی از مزاجهای چهارگانه.
۲. چیزی که دمایش از حد انتظار کمتر باشد: چای سرد.
۳. بیاعتنا؛ بیتوجه: نگاه سرد.
۴. ناگوار؛ ناخوشآیند: حرف سرد.
۵. بدون جاذبه و گیرایی.
۶. بدون استفاده از اسلحه.
۷. (هنر) رنگی که احساس سرما را در ذهن تداعی میکند، مانند آبی.
۸. [قدیمی] یکی از مزاجهای چهارگانه.