سایه زده
فرهنگ فارسی عمید
۱. آنکه یا آنچه سایه بر آن افتاده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] جنزده؛ کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد: ◻︎ بسکه زمین شد ز علم سایهدار / ماند چو سایهزدگان بیقرار (امیرخسرو: مجمعالفرس: سایهزده)
۲. [قدیمی، مجاز] جنزده؛ کسی که آسیب دیو و پری بر او رسیده باشد: ◻︎ بسکه زمین شد ز علم سایهدار / ماند چو سایهزدگان بیقرار (امیرخسرو: مجمعالفرس: سایهزده)