زمان
فرهنگ فارسی عمید
۱. وقت؛ هنگام.
۲. روزگار؛ عصر.
۳. [قدیمی، مجاز] اجل؛ مرگ: ◻︎ تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴: ۲۵۰۴). Δ کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هردو از آرامی مٲخوذ است.
〈 زمان خواستن: (مصدر لازم) وقت خواستن؛ مهلت خواستن.
〈 زمان دادن: (مصدر لازم) وقت دادن؛ مهلت دادن.
۲. روزگار؛ عصر.
۳. [قدیمی، مجاز] اجل؛ مرگ: ◻︎ تو را خود زمان هم به دست من است / به پیش روان من این روشن است (فردوسی۴: ۲۵۰۴). Δ کلمۀ «زمان» در فارسی و عربی مشترک است و هردو از آرامی مٲخوذ است.
〈 زمان خواستن: (مصدر لازم) وقت خواستن؛ مهلت خواستن.
〈 زمان دادن: (مصدر لازم) وقت دادن؛ مهلت دادن.