ترجمه مقاله

زاروار

فرهنگ فارسی عمید

۱. زارمانند؛ خوار و زبون.
۲. بینوا: ◻︎ بی ‌تو ار خواسته مبادم و گنج / همچنین زاروار با تو رواست (شهید بلخی: شاعران بی‌دیوان: ۲۸).
۳. ناتوان.
ترجمه مقاله