روانه
فرهنگ فارسی عمید
۱. در حال رفتن؛ رونده.
۲. جاری.
〈 روانه شدن (مصدر لازم) ‹روانه گشتن› روان شدن؛ رفتن؛ راهی شدن؛ به راه افتادن.
〈 روانه کردن: (مصدر متعدی) ‹روانه ساختن› روان کردن؛ راهی کردن؛ گسیل کردن؛ فرستادن.
۲. جاری.
〈 روانه شدن (مصدر لازم) ‹روانه گشتن› روان شدن؛ رفتن؛ راهی شدن؛ به راه افتادن.
〈 روانه کردن: (مصدر متعدی) ‹روانه ساختن› روان کردن؛ راهی کردن؛ گسیل کردن؛ فرستادن.